روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

بازنگری سال 1391

یک سال دیگه زندگی کردیم با همسر عزیزم و کولوچه خانم گل، چقدر با هم خندیدیم چقدر ناراحت شدیم چقدر خوشحال بودیم ،چقدر یادمون رفت خودمون رو داریم و این بالاترین نعمت خداست. سال 91 برای مامان سال رویا بود همش برنامه ریزی کردم و اکثرا انجام ندادم و هی دوباره برنامه ریزی کردم، وقتی یادداشت های روزانه ام رو نگاه می کنم می بینم چقدر فکر کردم برای خودم برای روشا برای زندگیمون. چقدر موقع هایی که ناراحت بودم کفران نعمت کردم و البته لحظه های شکرگزاری هم کم نبود، با مامان های آبانی خیلی بیشتر آشنا شدم و خیلی هاشون دوستای خیلی خوبی برام شدن که برای خودشون و بچه های گلشون که مثل روشا همشون رو دوست دارم آرزوی سلامتی و شادی می کنم. کنکور دکتری امتحان داد...
28 اسفند 1391

جشن پیشواز سال92

این هم جشن بهار مهد روشا ، روز فوق العاده گرمی بود و من خسته شدم حسابی چون روشا بعد اون جریان پاش تازه مربیش رو دید و انگار داغش تازه شد همش چسبیده بود به من و اصلا اون همه شعر و نمایش که تمرین کرده بود خوب نخوند. یکی از شعر هاش : یک گل ده گل صدها گل                         این جا آن جا هرجا گل دامن دامن فروردین                               می ریزد بر دنیا گل .... ر...
28 اسفند 1391

هفت سین به سبک روشا

  اولش نمی دونستم چطور هفت سین رو برات توضیح بدم تا کامل درک کنی ، اما بعد فکر کردم مگه خودم که بچه بودم چطور درکش کردم با توضیح؟؟ نه، با بوی عید و بازی و خنده آخه من خاطرات خیلی خیلی خوبی از عید و سفره هفت سین و عیدی گرفتن دارم، خاطرات اونقدر خوب که همیشه خدارو برای لحظات بچگیم شکر می کنم ، بچگی پر از حس خوب غنی بودن ، راستش احساس می کردم دنیا برای من آفریده شده و من چقدر منحصر به فرد هستم . دوست دارم روشا هم همین حس رو از عید هاش و بچگی هاش داشته باشه. تو روزهایی که به خاطر پای دخترک نازم خونه بودیم با هم دست بکار شدیم تا روشا برای خودش یه سفره کوچیک هفت سین داشته باشه. با گل رس تخم مرغ درست کردیم و دخترک رنگ زد و پولک چسبوندی...
28 اسفند 1391

بدون عنوان

درد هایی هست که فقط میشه فریادشون زد و حسابی اشک ریخت تا درونت رو نسوزونند درد  هایی که در جسم تو نیست اما روحت رو مچاله می کنه فشار میده و راه هرچی جز اشک رو می بنده و این صدای هق هق خودته که کم کم آرومترت می کنه نم نم شاید تا امروز معنای واقعی درد رو حس نکرده بودم تا امروز نفهمیده بودم فریاد از ته دل چه  اندازه قلبت رو می لرزونه شاید تا امروز قلبم اینقدر برای ضربه زدن زور نمی زد و خودش رو به این قفس کوچیک نمی کوبوند تنها به فاصله دو دقیقه از تلفن وفاجون تا رسیدن های نفس بر من تا دم در مهد دستام رو فرمون ماشین می لرزید و لبهام حسی تلخ رو مزه مزه می کرد، روشای من؟ روشای شیطون و شاد من راه هر فکر بد رو می بستم و ذهنم و افسار می ...
28 اسفند 1391

بازی با بزرگترها

یکی از بازیهایی که به رشد حافظه و نگهداری ذهنی کودکان کمک می کنه پنهان کردن اشیاء هست، این بازی رو ما تقریبا از یکسالگی روشا با ١یا ٢ قلم شی خیلی آشنا برای روشا مثل عروسک محبوبش یا توپ انجام می دادیم و الان که دخترک بزرگتر شده دوست داره با همه وسایل خونه این بازی رو انجام بده، یک روز ما هم یه سری به مهدکودک زدیم( بیشتر برای بازرسی و فضولی) و این بازی رو با چنتا از بچه ها که روشا خیلی دوسشون داره و مدام باهاشون خاله بازی می کنه انجام دادیم.   بازی به این صورت هست که چند شی آشنا مثلا برای بچه ٢سال ٤تا خوبه، وسط می گذاریم و از او می خواهیم بلند اسم هر کدام را بگوید بعد به کودک می گوییم بیرون اتاق رود و یکی را پنهان می کنیم و صدایش می ز...
21 اسفند 1391

تکاندن خانه

نمی دونم چرا از بهمن ماه دیگه دوست ندارم خونه رو تمیز کنم ، هی می گم ولش کن واسه دم عید اساسی تمیز کنم هی هی هی که یهو میشه نصفه اسفند و من تند تند مثل همیشه اول یه کاغذ می یارم و برنامه ریزی می کنم به هر حال این ارشد برنامه ریزی خوندن جایی به درد ما می خوره خوب میشه نیمه اسفند و من دوباره بازیگوش و ددری میشم ، خدای من خونه برام خیلی کوچیک میشه و دوست دارم همش بیرون باشم و امسال هورااااااااااااا یه همپای عالی هم دارم به اسم کولوچه خانم دخترک عسلی خودم ، چقدر خوبه پیاده روی با روشا چقدر خوبه ذرت مکزیکی تو خیابون خوردن با روشا و چقدر بهتره پاساژگردی با روشا (البته موقع هایی که نمی خوام خرید کنم چون اصلا بهم اجازه خرید نمی ده) &nbs...
21 اسفند 1391

روانکاوی

تو آخرین روزهای آخرین ماه سال 91 زیر بارون قشنگی که من همیشه عاشقشم با دخترک قصه مامان رفتیم روانکاوی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا اینکه چرا بماند ..........   البته به خاطر دخترک رفتیم اما جلسه به روانکاوی مامان تبدیل شد و شیطنت های دخترک در مطب،   من مدام نگران توام گلم نگران معصومیت و شیطنت های بی پایانت و این اضطراب ها گاهی منو تبدیل به یه مامانی می کنه که نباید باشم و دوست ندارم باشم مامان نگران و مضطرب ...نه این تصویری نیست که من از مادری خودم برای تو داشتم و دارم،   امیدوارم با این جلسه ها این نگرانی های من برن و فقط تو باشی، شیطنت هات و گلحرف هایی که دل منو می بره .
20 اسفند 1391

جشن تولد امیررضا خان

امیر رضا خان پسر خاله روشا که ٤ماه و ٢روز از روشا کوچیکتره اما روشا فکر می کنه ٤سال و ٢ماه کوچکتره چون نمی دونید چه بزرگتر بازی براش در می یاره ٥شنبه ١٠ اسفند تولد گرفت چه تولدی!!!!!!!!!١ همش با روشا شمع فوت کردن و انگشت به کیک زدن و سرسره سواری کردن و البته طاقت نیاوردن و کادو هارو تند تند باز کردن ..   قربون پسر و دختر گلم بشم من، دوسشون دارم خیلی، واقعا فکر نمی کردم خاله بودن یه همچین حس قشنگی داره ...
13 اسفند 1391

ادامه توازن...

در ادامه بازی های توازنی که کودک می تونه انجام بده، پرش هست که حتما حتما باید با نظارت بزرگتر ها انجام بشه این کار هم تن آگاهی کودک رو بهتر می کنه هم به رشد ماهیچه های بزرگ کمک می کنه هم کلی می خنده و شاد می شه... اول خیلی از پریدن می ترسید که حتی حاضر نبود با باباش بپره اما بعد شجاع شجاع خیلی سبک می پرید و خودش از ٤پایه بالا می رفت. ...
13 اسفند 1391

آشپز کوچولو

دخترک خونه ما کولوچه خانم عاشق آشپزی شده و همه میگن در آینده آشپز ماهری خواهد شد. روشای مامان خیلی مسلط سیب زمینی پوست می کنه ، کیک هم می زنه ، رنده می کنه و خلاصه هر کاری باشه که کار با چاقو نباشه با علاقه انجام می ده وسطش هم از من تند تند تشکر می کنه که گذاشتم این کارهارو انجام بده. این هم عکس سیب زمینی پوست کردن کولوچه خانم البته داشتیم سالاد الویه درست می کردیم اما به علت ریخت و پاش زیاد از مراحل بعدی عکس نداریم. ...
13 اسفند 1391